چشمه های انتظار

#چی_شد_طلبه_شدم
ترم آخر کارشناسی بودم که برای اعتکاف رفته بودم مسجد شهرستان مون جمعیت کم بود ولی طلبه ها زیاد بودن با همکاری هم کار های اعتکاف رو انجام می دادن من خیلی تعجب کردم که چطوری اونا این طوری کار می کنن در ثواب از هم سبقت می گرفتن من تا حالا این طوری نظمو تو مکان های عمومی ندیده بودم حتی کلاس های درسشونو تو مسجد برگزار می کردن خانم شاطری که استاد تجوید و سرپرست خابگاه بود منو به طلبگی تشویق کرد واقعاًیک طلبه واقعیمن وقتی استاد رو دیدم و طلبه ها رو خیلی دوست داشتم که طلبه شم بعد از اعتکاف با پدر و مادرم در مورد طلبه شدنم صحبت کردم اوناهم مشوق من در طلبگی بودن انشاالله که در این راه ثابت قدم باشم و باعث خوشنودی آقا امام زمان باشم